ندبه

بر من سخت است که خلق را ببینم و تو دیده نشوی...

ندبه

بر من سخت است که خلق را ببینم و تو دیده نشوی...

سلام خوش آمدید

۹ مطلب در مهر ۱۴۰۴ ثبت شده است

  • بنده...

حضرت عبدالعظیم به‌صورت یک مسافر ناشناس، وارد رِی شد و در محله‌ی «ساربان» در کوی «سکةالحوالی» به منزل یکی از شیعیان رفت. مدتی در زیرزمین آن خانه به سر می‌برد و مردم از حضورش بی‌خبر بودند و تنها افراد انگشت‌شماری از شیعیان او را می‌شناختند و از حضورش در آن محله، مطلع بودند که آنان هم می‌کوشیدند که این خبر، فاش نشود تا خطری جان ایشان را تهدید نکند. امّا با گذشت زمان، افراد بیشتری حضرت عبدالعظیم (ع) را می‌شناختند و به خانه‌اش رفت‌و‌آمد می‌کردند تا از علوم و روایاتش بهره گیرند وعطر خاندان عصمت را از او ببویند.

 

یکی از ویژگی‌های مهم در زندگی حضرت عبدالعظیم (ع) این بود که توفیق یافت محضر پرفیض سه حجّت الهی؛ امام رضا، جواد و امام هادی علیهم‌السلام را درک کند، از تعالیم آن بزرگواران بهره‌مند شود و سخنان و روایات آنان را به نسل‌های بعد منتقل کند.

 

«شیخ محمّد شریف رازی» در کتاب خود، پیرامون ادب حضرت عبدالعظیم نسبت به ساحت ائمه معصومین علیهم‌السلام می‌نویسد:

«رفتار و عادت کریمانه حضرت عبدالعظیم (ع) این بود که هر وقت وارد مجلس حضرت امام جواد (ع) یا امام هادی (ع) می‌شد، با کمال ادب و خضوع و غایت حیا و تواضع، در حالی که دست‌های خود را از ردا بیرون آورده بود، با کمال ادب به محضر آن امامان سلام عرض می‌کرد و امام پس از جواب سلام، او را نزدیک خود می‌خواند و در کنار خویش می‌نشاند؛ به‌حدّی که زانوی مبارکش به زانوی مقدّس امام می‌چسبید و امام، کاملا از احوال او سؤال می‌کرد که این موجب حسرت و غبطه‌ی دیگران می‌شد.»

محمّد شریف رازی در ادامه می‌نویسد:

«یکی از جنبه های احترام و تعظیم های امام جواد (ع) و امام هادی (ع) به جناب عبدالعظیم حسنی این بود که هیچ وقت اورا به نام نمی خواندند و پیوسته حضرتش را با کنیه اش -که «ابوالقاسم» بود- خطاب می نمودند و علمای ادب می گویند که کنیه برای تعظیم و تکریم و احترام، وضع شده است؛(2) لذا به خوبی فهمیده می شود که حضرات ائمه معصومین (ع) تا چه حدّی برای جناب عبدالعظیم، احترام قائل بوده اند و اینها چیزی جز این نیست که تقوا، ورع و علم توأم با عمل عبدالعظیم، باعث شده است که محبوبیت خاصی نزد امامان معصوم بیابد.»

 

شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین» می‌نویسد:

«وقتی که حضرت عبدالعظیم (ع) خدمت امام هادی (ع) مشرف شد و عقاید خود را اظهار کرد، امام فرمود: تو از دوستان حقیقی ما هستی.

و نیز مؤلف کتاب «جنةالنعیم» می‌گوید: «شخصی به نام اباحماد رازی، از شیعیان و موالیان شهر ری، با وجود مشکلات آن‌زمان به سامراء رفت و خدمت امام زمانش حضرت علی النقی (ع) رسید و مسائلی را پرسید. امام، ضمن پاسخ به مسائل او، فرمود:

«ای اباحماد! هرگاه مشکلی از امور دینی برایت پیش آمد، جواب مشکل خود را از عبدالعظیم حسنی بخواه و سلام مرا به او برسان.»

 

مأخذ مطالب فوق، تارنمای مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل‌البیت علیهم‌السلام (ahlolbait.com) است. متن کامل را می‌توانید در نشانی زیر مطالعه کنید. بنده گزیده‌هایی از آن‌را با ترتیبی متفاوت نقل کردم.


چهارم ربیع‌الثانی سالروز ولادت حضرت عبدالعظیم حسنی را به محضر امام عصر سلام الله علیهما و به شما و همه شیعیان و محبان ایشان تبریک عرض می‌کنم. زیارت و شفاعت‌شان شامل حال‌مان باشد، ان‌شاء‌الله

  • بنده...

خبر شهادت سیدهادی و سه نفر از دوستانش روز جمعه رسید. روز بعدش یک همایش بزرگ در پشتیبانی از مقاومت داشتیم و در برنامه چنین پیش‌بینی شده بود که در آغاز برنامه به مناسبتی ذکر مصیبت حضرت سیدالشهداء و عزاداری باشد. زمانی که خبر شهادت سیدهادی اعلام شد، من سعی کردم بخش عزاداری از برنامه حذف شود تا مبادا بعضی فکر کنند این بخش اختصاصاً برای سیدهادی و دوستانش اضافه شده...

به هر حال من باید بعد از ذکر مصیبت سخن‌رانی میکردم. وقتی بالا رفتم یکباره دهها دوربین تلویزیونی با لامپهای بزرگ و نورهای قوی روبهرویم قرار گرفت. حرارت بیش از حد تحمل بود. مخصوصا با توجه به اینکه این پروژکتورها حرارت زیادی دارند و جلوی دید را هم می‌گیرند و این مشکل در مورد کسی که مثل من عینک داشته باشد شدیدتر است.

سخن‌رانی را آغاز کردم و طبق معمول صحبت کردم، اما در یک لحظه احساس کردم که دیگر هیچچیزی نمیبینم چون عرق از صورتم سرازیر بود و شیشهی عینک را گرفته بود. خواستم دست دراز کنم و از جعبه دستمال کاغذی روی میز جلویم دستمال بردارم و عرق را پاک کنم-لااقل از شیشهی عینک- ولی دستم پیش نرفت، چون فکر کردم در میان این دوربینهایی که در حال فیلمبرداری هستند حتماً بعضیها فیلم را در اختیار شبکههای مختلف از جمله شبکههای تلویزیونی اسرائیل قرار میدهند و در این صورت همه تصور میکنند من دارم اشکم را پاک میکنم نه عرق را... ترجیح دادم حتی اگر در قطرات عرق غرق شوم، تصویر یک پدر دردمند از کشته شدن فرزند را در اختیار دشمن نگذارم که پشت تریبون در حال گریه است، در حالی که دیگران را به شهادت و جهاد دعوت می‌کند...

ترجمه‌ی بخشی از سخنان شهید سیدحسن نصرالله در مصاحبه با یکی از مجلات فرانسوی، درباره شهادت فرزندشان، سیدهادی؛ مأخذ: کتاب «نصرالله» به کوشش محمدرضا زائری، صص 53 و 54

نقطه‌چین‌های بین متن، جاهایی هستند که تلخیص شده‌اند.


نشانی مأخذ عکس در تارنمای نگاره

  • بنده...

گستان با گل‌ها و سبزه‌زارش گلستان است و مدرسه با معلمان و دانش‌آموزانش. دور و بر محل زندگی‌مان مدرسه کم نیست الحمدلله. تابستان که از بچه‌ها خبری نبود، دلت می‌گرفت. به لطف خدا از امروز شور زندگی کنار بچه‌ها باز به کوچه‌ و خیابان‌ شهرها و روستاها بازمی‌گردد. خدا نگهدارشان باشد.

و امیدوارم نظام آموزشی ما پرورش را بر آموزش و همچنین عقل را بر علم مقدم بدارد. علم زمانی سودمند است که تحت هدایت عقل باشد. 

 

و با احترام یاد می‌کنیم از دانش‌آموزان شهیدی (از جمله عکس بالا) که در جنگ تحمیلی دوازده‌روزه آمریکا، رژیم صهیونی و متحدانشان، به سوی خدا پر کشیدند. خداوند به خانواده‌های‌شان صبر و اجر عطا فرماید، ان شاء الله

اللهم الرزقنا...


مأخذ عکس: کانال رسمی خبرگزاری صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران در بله: @iribnews

  • بنده...
ندبه