ندبه

بر من سخت است که خلق را ببینم و تو دیده نشوی...

ندبه

بر من سخت است که خلق را ببینم و تو دیده نشوی...

سلام خوش آمدید

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «لطیفه» ثبت شده است

فرمانده به سرباز ماموریت می‌دهد، می‌گوید: سوار هواپیما می‌شوی، می‌روی فلان منطقه، با چتر می‌پری پایین. وقتی فرود آمدی، ماشینی را می‌بینی که منتظرت است. سوارش می‌شوی تو را می‌برد به محل ماموریت.

سرباز می‌گوید، چشم!

روز موعود، سرباز سوار هواپیما می‌شود، به منطقه موردنظر که می‌رسند خلبان می‌گوید: رسیدیم! بپر!

سرباز می‌پرد. لحظاتی بعد، بین زمین و آسمان ضامن چترش را می‌کشد، اما چتر باز نمی‌شود! همانطور که با کله داشت می‌رفت پایین با خودش می‌گوید: این هم از شانس ما! الان برسم زمین ببینم ماشین هم نیامده!


نکته: چه خوب می‌شود اولویت‌ها را دریابیم. اصل و اساس کارمان درست نباشد، با فرعیاتِ محض، راه به جایی نمی‌بریم.

  • بنده ...

یکی کار و بارش روبه‌راه نبود گفتند: برو تهران اونجا پول ریخته.

بنده خدا ساده بود فکر کرد واقعا تهران پول ریخته. بلیط گرفت و با اتوبوس راهی شد. به تهران که رسید، وقتی داشت از اتوبوس پیاده می‌شد، دست بر قضا یک اسکناس افتاده بود جلوی پایش. با خودش گفت، امروز خسته‌ام از فردا جمع می‌کنم.


یادش به‌خیر، این لطیفه را خیلی سال‌ پیش، دوره ابتدایی یکی از هم‌کلاسی‌ها تعریف کرده بود.


ایران همدل را فراموش نکنیم.

  • بنده ...
ندبه