ندبه

بر من سخت است که خلق را ببینم و تو دیده نشوی...

ندبه

بر من سخت است که خلق را ببینم و تو دیده نشوی...

سلام خوش آمدید

۳ مطلب با موضوع «حکایت و لبخند» ثبت شده است

یکی کار و بارش روبه‌راه نبود گفتند: برو تهران اونجا پول ریخته.

بنده خدا ساده بود فکر کرد واقعا تهران پول ریخته. بلیط گرفت و با اتوبوس راهی شد. به تهران که رسید، وقتی داشت از اتوبوس پیاده می‌شد، دست بر قضا یک اسکناس افتاده بود جلوی پایش. با خودش گفت، امروز خسته‌ام از فردا جمع می‌کنم.


یادش به‌خیر، این لطیفه را خیلی سال‌ پیش، دوره ابتدایی یکی از هم‌کلاسی‌ها تعریف کرده بود.


ایران همدل را فراموش نکنیم.

  • بنده ...

ضمیمه شود به مطلب قبلی (ایران چه کرد...). 

پدیدآورنده اثر را نمیشناسم اما دمش گرم. 

جوسازی و هیاهوی غرب را رها کنید. آنها که تیز بودند، دانستند که ایران با «وعده صادق» چه کرد.

 

 

  • ۰ نظر
  • ۰۱ ارديبهشت ۰۳ ، ۲۳:۵۶
  • بنده ...

لطیفه زیر را قبلا هم به بهانه دیگری نوشته بودم، اما دوباره خواندنش در این روزهای و شب‌های سرد و برفی خالی از لطف نیست:

کوهنوردی وسط برف و یخبندان در کوه گم شد. امدادگرها برای پیدا کردنش بسیج شدند. هرچه با تلفن همراهش تماس گرفتند، جواب نداد. طرف بعد از 24 ساعت خودش راه را پیدا کرد و پایین آمد. پرسیدند: چرا تلفنت را جواب نمی‌دادی؟ گفت: شماره ناشناس جواب نمی‌دم.

 

  • بنده ...
ندبه